ارسال نامه ای قدیمی
سرماخوردگی و تب و لرز عزیز!
خداحافظ
در این دو روز و نیمی که مهمان ما بوده ای امیدوارم متوجه شده باشی که چه میزبان خوبی برایت بوده ام و پا به پا با خواسته های غیرمنطقیت جلو اومدم
بهرحال ما از طرفداران شما هستیم و درسته که بد موقع بودنتون خیلی توی ذوقمان زد و هنوز بخاطر از دست رفتن چهارشنبه های نوشتن با محسن پناهی آزرده خاطریم منتها این چیزی از ارزش های شما برای ما کم نمیکند
ما هنوز از لذتِ در خواب و بیداری بودن و آن توهم های گاه و بیگاه و سوالاتمان مبنی بر اینکه آیا این واقعیت است یا خیال و دست وپا زدنمان برای فهمیدن و بدن درد های شبانه و لرزش از سرمایی که نبود و عرق کردن در زیر پتو و پتانسیل خوابیدن در هر زمان که بخواهی حتی اگر پنج دقیقه ی پیش بعد از شیش ساعت خواب بیدار شده باشی در پوست خود نمیگنجیم
اما امیدوارم بار دیگر در یک دوشنبه ی زمستانی به مهمانی ما بیایی نه در تابستان!
در دنیایِ بیماری ها سلام ما را به خون دماغ عزیز برسان و از دلتنگیمان برایش بگو!
پونزده سالی هست که به سراغمان نیامده
بعد از ان فاجعه ی نامبارک و شیوه ی برخورد مادرم با آمدنش سخت از ما دلگیر است
به او بگویید آن روزها گذشته و ما به سنی پا گذاشته ایم که بدونِ اینکه مادرمان بفهمد میتوانیم میزبانش باشیم!
از او بخواهید در یک روز که مشغول نوشتن هستیم، چنان با شدت سراغمان بیاید که اطرافیانمان را متعجب و ما را شگفت زده کند.
علی ای حال
امیدوارم برای شما هم دو روز و نیمِ خوبی بوده باشد و با خشنودی به دنیای خود بازگشته باشید
با تشکر
مقبهبم
.
پ.ن: مقبهبم=مسئول قسمت بیماری های بدن مرضیه
.
پنج فاکینگ سال پیش اینو نوشتم به وقت مریضی. پنح سال پیش. پنج سال کم نیست.
- ۰۰/۱۰/۰۸